مثلن:
یک بمب منفجر نشده در مرز
یک بسته خاک در چمدان هستم
این بغض نیست، گریه و شیون نیست
من نصف رودهای جهان هستم
.
.
هر گوشهای که آدم غمگینیست
من شکلی از ادامهی شبهاشم
این شعر را چرا به شما گفتم؟
من که قرار بود قوی باشم
در جا زدم، دویده شدم در جا
این قصهی همیشگی من بود
بر سنگ قبر کوچک من بنویس:
این لاک پشت، فکر رسیدن بود
سید مهدی موسوی بعد از کتاب «پرنده کوچولو نه پرنده بود نه کوچولو» دیگه نه تنها شاعر خوبی نشد، خیلی اوقات چیزهایی که نوشت و منتشر کرد به «شعر» بودن نزدیک هم نبودن تا میرسیم به این کتاب «به روش سامورایی»
بیشتر سطرهای این کتاب یادآور مهدی موسوی شاعر سالهای دوره با سایهی تاثیری که فرار از ایران روش گذاشته. من با سه تا از پنج شعر اول کتاب اشک ریختم. دم شما گرم آقای موسوی.
آلبوم «گوزن» از علی سورنا و مسئله ادبیات
https://meidaan.com/?p=77295
من آن نیم که حلال از حرام نشناسم
شراب با تو حلال است و آب بی تو حرام
البته که عصبانیام. با شیوهی متاثر از یه مرض موروثی.
من دیگه تا سالها همین عصبانیتو عصبانیام و بین تمام این عمو و عمه زادهها، منم که همهاش بهم ارث نرسیده، بقیه دوازده ساعت دنیا رو برای هر کسی که در اطرافشون وجود داره، جهنم میکنن باقیش استراحته تا عصبانیت بعدی.
من ولی همینطوری بدون هیچ واکنشی، بدون هیچ نمود بیرونیای سالها عصبانیام.
هرجامو کلنگ بزنی، سوراخیه به یه جهنمی برای یه اتفاقی که چندین و چند سال پیش افتاده، مستقل و در انزوا از باقی جهنمهای این آدم هشتاد و چند کیلویی.
متوسط
هفتتیرکش
عضو علی البدل کانون نویسندگان گاتهام